درسادرسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

پرنسس کوچولوی من

خاطرات تلخ اما شیرین بخاطر وجودت نازنینت پرنسس عزیزم

دختر عزیزم درسای نازنینم این خاطرات  و مینویسم نه بخاطر تلخ بودنش بخاطراینکه مثل نور تو خونه ما تابیدی و خونمون رو از همیشه روشن تر کردی و بهت بگم من و بابای چقدررررررر دوستت داریم و همیشه برات آرزوی سلامتی وتندرستی میکنیم و جز سلامتی تو هیچ چیزی نمیخوایم     فرشته کوچولو دوستت داریممممممممممممم   امروز روز اول محرم هست و من میخوام خاطرات درسای عزیزم رو از روز اول تا به امروز خیلی خلاصه بنویس: درسا جونم 1 شهریور 1390 صبح با بابا و خاله مرجان رفتیم سونو تا ببینیم مایع دور جنین چقدر و میشه تا پنجشنبه نگهت داریم یا نه که بازم مایع کم تر شده بود و دکتر گفت مستقیم برم بیمارستان و منم از ساعت 10 تو بلوک...
6 آذر 1390

فرشته کوچولوی من 96 روزه شد

     سلام فرشته نازنیم امروز تو 96 روزه شدی و من تصمیم گرفتم برات وبلاگ درست کنمو خاطرات شیرین با هم بودن رو بنویسم   دلم میخواست زودتر بنویسم ولی نشد ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست الان که دارم مینویسم تو تو بغلمی و حالتم بهتر شده آخه 3 شنبه که از بیمارستان مرخص شدیم و اومدیم خونه تو چهارشنبه از صبح اسهال رفتی و تا شب شدید تر شد و پنجشنبه صبح رفتیم بیمارستان و آزمایش دادیم خدا رو شکر هیچی نبود ولی تا جمعه بعد از ظهر ادامه داشت و بعد خوب شد تو هم کلی لااااااغر شدی نازنینم من و بابا کلی نگرانت بودیم و الان از خوب بودنت کلی خوشحاااااااال سرفه هاتم خدا رو شکر  بهتر شده امیدواریم خیلی خیلی زود...
5 آذر 1390

22 آبان ماه درسای من 83 روزه

جوووووووووووووووووووووووووووجوووووووووووووووووووووووووووووی مامان عااااااااااشقتم این عکس و با بد اخلاقی شما بزور گرفتم خانوم خانوماااااااااااااااااا چون که دیروز شما واکسن 2 ماهگیتو زدی و کلی هم گریه کردی         ...
5 آذر 1390